اما به قدر فهم تو کوچک می شود به قدر نیاز تو فرود می آید به قدر آرزوی تو گسترده می شود
و به قدر ایمان تو کارگشاست و به قدر نخ چیر زنان دوزنده باریک می شود و به قدر دل امیدواران گرم
می شود ...
یتیمان را پدر می شود و مادر بی برادران را برادر می شود بی همسر ماندگان را همسر می شود
عقیمان را فرزند می شود ناامیدان را امید می شود گمگشتگان را راه می شود
در تاریکی ماندگان را نور می شود رزمندگان را شمشیر می شود پیران را عصا می شود
و محتاجان به عشق را عشق می شود خداوند همه چیز می شود همه کس را به شرط اعتقاد ، به شرط
پاکی دل ، به شرط طهارت روح ، به شرط پرهیز از معامله با ابلیس بشویید قلب هایتان را از هر احساس
ناروا و مغزهایتان را از هر اندیشه خلاف و زبان هایتان را از هر گفتار ناپاک و دست هایتان را از هر آلودگی
در بازار و بپرهیزید از ناجوانمردیها ناراستی ها نا مردمی ها! چنین کنید تا ببینید که خداوند
چگونه بر سر سفره شما با کاسه ای خوراک و تکه ای نان می نشیند ...
و بر بند تاب، با کودکانتان تاب می خورد و در دکان شما کفه های ترازویتان را میزان می کند
و در کوچه های خلوت شب با شما آواز می خواند مگر از زندگی چه می خواهید که در خدایی خدا یافت
نمی شود؟ که به شیطان پناه می برید؟ چه در عشق یافت نمی شود که به نفرت پناه می برید؟
چه در سلامت یافت نمی شود که به خلاف پناه می برید؟ و مگر حکمت زیستن را از یاد برده اید
که انسانیت را پاس نمی دارید؟!